امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Litterbug

    ˈlɪt̬ərbʌɡ ˈlɪtəbʌɡ
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    در انگلیسی بریتانیایی به جای litterbug از litter lout استفاده می‌شود.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable informal
    انگلیسی آمریکایی آشغال‌ریز، کسی که آشغال می‌ریزد (کسی که در خیابان و مکان‌های عمومی ته‌سیگار، کاغذ، پوست میوه و غیره را می‌ریزد.)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - The city has implemented several measures to combat the increasing number of litterbugs in public parks.
    - این شهر اقدامات متعددی را برای برخورد با افزایش تعداد آشغال‌ریزها در پارک‌های عمومی اجرا کرده است.
    - If we all take responsibility for our actions, we can work together to eliminate litterbugs from our community.
    - اگر همه‌ی ما مسئولیت اعمال خود را بپذیریم، می‌توانیم با هم کار کنیم تا کسانی که آشغال می‌ریزند از جامعه‌ی خود محو کنیم.
    - The park was littered with trash left by a careless litterbug.
    - پارک مملو از زباله‌های رهاشده توسط آشغال‌ریز بی‌تفاوت بود.
    - A litterbug can ruin the beauty of a natural landscape in no time.
    - یک آشغال‌ریز می‌تواند زیبایی منظره‌ای طبیعی را در کوتاه‌ترین زمان ممکن از بین ببرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد litterbug

    1. noun A person who litters public places with refuse
      Synonyms: litterer, polluter, delinquent, slob, litter-lout

    ارجاع به لغت litterbug

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «litterbug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/litterbug

    لغات نزدیک litterbug

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی