امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Livable

ˈlɪvəbl ˈlɪvəbl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more livable
  • صفت عالی:

    most livable

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
( liveable ) قابل زیستن، قابل معاشرت، قابل زندگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- This city is no longer livable.
- این شهر دیگر به درد زندگی نمی‌خورد.
- a livable house
- خانه‌ی قابل‌زندگی
- He found life scarcely livable.
- او دریافت که زندگی به آسانی تحمل‌پذیر نیست.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد livable

  1. adjective adequate, acceptable
    Synonyms: bearable, comfortable, cozy, endurable, fit, habitable, homey, inhabitable, livable, lodgeable, passable, satisfactory, snug, sufferable, supportable, sustainable, tenantable, tolerable, worthwhile
    Antonyms: inadequate, unacceptable, unbearable, unlivable, unsuitable

ارجاع به لغت livable

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «livable» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/livable

لغات نزدیک livable

پیشنهاد بهبود معانی