امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Lug

lʌɡ lʌɡ
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun verb - transitive adverb
گوشک، گوش‌پوش، آویزه، دسته یا هرچیزی که به‌وسیله‌ی آن چیزی را حمل یا بیاویزند، هر عضو جلو آمده چیزی، دیرک، تیر، آدم کله‌خر، کودن، عذاب دادن، به‌زورکشیدن، کشیدن و بردن، قالب زدن (به‌زور)، گنجانیدن، پس زدن دهنه اسب، سنگین حرکت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- I had to lug her suitcases too.
- مجبور بودم چمدانهای او را هم دنبال خود بکشم.
- They lugged him out of the room.
- او را کشان‌کشان از اتاق بیرون بردند.
- to put the lug on
- پول در کشیدن از (برای کارهای انتخاباتی)
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد lug

  1. verb drag something around
    Synonyms: bear, buck, carry, convey, draw, ferry, haul, heave, hump, jerk, lift, lurch, pack, pull, rake, schlepp, snap, tote, tow, transport, trawl, tug, vellicate, yank

ارجاع به لغت lug

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «lug» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lug

لغات نزدیک lug

پیشنهاد بهبود معانی