گذشتهی ساده:
lumpedشکل سوم:
lumpedسومشخص مفرد:
lumpsوجه وصفی حال:
lumpingشکل جمع:
lumpsتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
یکجا، یکپارچه، جمعاً، چکی، رویهمرفته
یکجا، بهصورت یک تکه یا قطعهی کامل، تماماً، قلمبه
پول قلم، پولی که یکجا پرداخت شود، سرجمع
دستخوش احساسات شدید، در شرف گریه کردن (یا ترکیدن بغض)، بغض کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «lump» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/lump