امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mapping

American: ˈmæpɪŋ British: ˈmæpɪŋ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mapped
  • شکل سوم:

    mapped
  • سوم‌شخص مفرد:

    maps

معنی

noun
نقشه‌برداری، نگاشت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mapping

  1. verb To establish a mapping (of mathematical elements or sets)
    Synonyms: representing, designing, drafting, charting, planning, outlining
  2. verb To show graphically the direction or location of, as by using coordinates.
    Synonyms: plotting
  3. noun (mathematics) a mathematical relation such that each element of a given set (the domain of the function) is associated with an element of another set (the range of the function)
    Synonyms: function, mathematical function, map, single-valued-function
  4. noun (genetics) the process of locating genes on a chromosome
    Synonyms: chromosome mapping

ارجاع به لغت mapping

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mapping» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mapping

لغات نزدیک mapping

پیشنهاد بهبود معانی