امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Marginalize

    ˈmɑːrdʒɪnlaɪz ˈmɑːdʒənlaɪz
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      marginalized

    • شکل سوم:

      marginalized

    • سوم‌شخص مفرد:

      marginalizes

    • وجه وصفی حال:

      marginalizing

    توضیحات

    این فعل در انگلیسی بریتانیایی به‌صورتِ marginalise نوشته می‌شود.

    اغلب در حالت مجهول (passive) از این فعل استفاده می‌شود.

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    verb - transitive
    (شخص و گروه و مفهوم و غیره) کم/بی‌اهمیت جلوه دادن، ناچیز شمردن، به حاشیه راندن، نادیده گرفتن، کنار زدن، منزوی کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری
    - Now that English has taken over as the main language, the country's native language has been marginalized.
    - اکنون که زبان انگلیسی به‌عنوان زبان اصلی در نظر گرفته شده است، زبان بومیِ این کشور به حاشیه رانده شده است.
    - The purpose of this moral grandiosity isn't to engage one's opponents but to marginalise them.
    - هدف این خودبزرگ‌پنداری اخلاقی درگیر کردن مخالفان نیست بلکه به حاشیه راندن و کناز زدن آن‌هاست.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد marginalize

    1. verb Relegate to a lower or outer edge, as of specific groups of people
      Synonyms: marginalise

    لغات هم‌خانواده marginalize

    ارجاع به لغت marginalize

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «marginalize» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marginalize

    لغات نزدیک marginalize

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی