امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Marionette

ˌmæriəˈnet ˌmæriəˈnet
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    marionettes

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
عروسک نخی (پیکره‌ای معمولاً چوبی در مقیاس کوچک به شکل انسان یا حیوان با اندام‌های مفصلی که به‌وسیله‌ی نخ‌های متصل به آن به حرکت درمی‌آید)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- Children were mesmerized by the movements of the marionette.
- بچه‌ها تحت‌تأثیر حرکات عروسک نخی قرار گرفتند.
- Hemn, the puppet master, expertly maneuvered the marionette.
- هیمن، عروسک‌گردان، عروسک نخی را استادانه حرکت داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد marionette

  1. noun puppet
    Synonyms: doll, dummy, fantoccini, figurine, manikin, moppet

ارجاع به لغت marionette

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «marionette» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/marionette

لغات نزدیک marionette

پیشنهاد بهبود معانی