امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mate

meɪt meɪt meɪt meɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mated
  • شکل سوم:

    mated
  • سوم‌شخص مفرد:

    mates
  • وجه وصفی حال:

    mating
  • شکل جمع:

    mates

توضیحات

همچنین می‌توان در معنای هفتم از paraguay tea به‌ جای mate استفاده کرد.

شکل نوشتاری این لغت در معانی هفتم و هشتم: maté

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
جانورشناسی جفت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- a male lion and his mate
- شیر نر و جفت او
- The bird diligently searches for a mate to begin building a nest with.
- پرنده با جدیت به دنبال جفتی می‌گردد تا با او لانه‌سازی کند.
noun countable informal B1
انگلیسی بریتانیایی دوست، رفیق
- I can always count on my mates.
- همیشه می‌توانم روی دوستانم حساب کنم.
- He went skiing with his mates.
- او با دوستانش به اسکی‌بازی رفت.
- My mate John always has my back.
- رفیقم جان همیشه پشت من است.
noun informal
انگلیسی بریتانیایی رفیق، داداش (در خطاب)
- Come here, mate!
- رفیق، بیا اینجا!
- Thanks for the help, mate.
- ممنون از کمکت، داداش.
noun countable
انگلیسی بریتانیایی دستیار، وردست، کمک‌کار، کمک–
- boatswain's mate
- دستیار سرملوان
- The plumber's mate was quick.
- وردست لوله‌کش سریع بود.
- mechanist's mate
- درجه‌دار وردست سرمکانیک
noun countable
معاون ناخدا (در کشتی تجاری)
- The ship's mate was responsible for overseeing the cargo on board.
- معاون ناخدای کشتی مسئول نظارت بر محموله‌های داخل کشتی بود.
- The mate was responsible for overseeing the crew's daily tasks.
- معاون ناخدا مسئول نظارت بر وظایف روزانه‌ی خدمه بود.
verb - intransitive verb - transitive
جانورشناسی جفت‌گیری کردن
- Birds mate in the spring.
- پرندگان در بهار جفت‌گیری می‌کنند.
- The researchers studied the behavior of the birds as they mated in the springtime.
- محققان رفتار پرندگان هنگام جفت‌گیری در فصل بهار را بررسی کردند.
noun uncountable
ماته (نوعی نوشیدنی که از خشک کردن و دم کردن برگ‌های درخت ماته به دست می‌آید)
- I prefer to start my day with a hot cup of mate.
- ترجیح می‌دهم روزم را با یک فنجان ماته‌ی داغ شروع کنم.
- The taste of maté is unique.
- طعم ماته منحصربه‌فرد است.
noun
گیاه‌شناسی ماته (نوعی درخت بومی آمریکای جنوبی که برگ‌های آن را می‌چینند و خشک می‌کنند تا از آن چای ماته درست کنند)
- The leaves of the maté are dried and brewed.
- برگ‌های ماته را خشک و دم می‌کنند.
- The leaves of the mate tree are harvested for making tea.
- برگ‌های درخت ماته برای تهیه‌ی چای چیده می‌شود.
suffix
هم– (در ترکیب)
- My classmate is really good at math.
- هم‌کلاسی من واقعاً در ریاضیات خوب است.
- I have lunch with my workmate every day.
- هر روز با همکارم ناهار می‌خورم.
noun countable
همسر، شوهر، زن
- She finally found a rich mate.
- سرانجام شوهر متمولی به تور زد.
- My mate and I have been married for ten years.
- من و همسرم ده سال است که ازدواج کرده‌ایم.
noun countable
لنگه، تا (در چیزهای دوتایی یا جفت)
- One of my shoes has been found but its mate has disappeared!
- یکی از کفش‌هایم پیدا شده ولی لنگه‌ی دیگرش غیب شده است!
- Where is the mate to this glove?
- لنگه‌ی این دستکش کجاست؟
verb - transitive
ورزش کیش‌مات کردن، شه‌مات کردن (در شطرنج)
- After moving my bishop, I was able to mate my opponent's king in two moves.
- پس از حرکت دادن فیل خودم توانستم در دو حرکت شاه حریف را کیش‌مات کنم.
- I always look for opportunities to mate my opponent's king.
- همیشه به دنبال فرصت‌هایی برای شه‌مات کردن شاه حریفم هستم.
noun
ورزش کیش‌مات، شه‌مات (در شطرنج)
- The player's strategy led to a quick mate.
- استراتژی این بازیکن به کیش‌مات سریع منجر شد.
- The mate was so unexpected.
- شه‌مات خیلی غیرمنتظره بود.
verb - transitive
ازدواج کردن
- Wondering with whom she would mate.
- نمی‌دانست با چه کسی ازدواج خواهد کرد.
- They decided to mate each other.
- تصمیم گرفتند با هم ازدواج کنند.
verb - intransitive verb - transitive
جفت شدن، جور شدن، به هم پیوستن، متصل شدن، جفت کردن، جور کردن، متصل کردن
- The turbine shaft is mated to the hollow compressor shaft.
- شفت توربین به شفت کمپرسور توخالی متصل می‌شود.
- The two devices will mate automatically.
- این دو دستگاه به‌طور خودکار جفت خواهند شد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mate

  1. noun one of a pair; partner
    Synonyms: acquaintance, alter ego, analog, assistant, associate, bedmate, bride, buddy, chum, classmate, cohort, colleague, companion, compeer, complement, comrade, concomitant, consort, coordinate, counterpart, coworker, crony, double, duplicate, familiar, friend, groom, helper, helpmate, intimate, match, pal, peer, playmate, reciprocal, roommate, schoolmate, sidekick, spouse, twin
  2. verb marry and breed
    Synonyms: cohabit, copulate, couple, crossbreed, generate, join, land, match, merge, pair, procreate, serve, tie, tie the knot, wed, yoke
    Antonyms: abstain, uncouple

Collocations

ارجاع به لغت mate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mate

لغات نزدیک mate

پیشنهاد بهبود معانی