امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Measly

ˈmiːzli ˈmiːzli
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    measlier
  • صفت عالی:

    measliest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective informal
ناچیز، بسیار اندک، کوچک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری
- His measly contribution to the project was disappointing.
- سهم ناچیز او در این پروژه ناامیدکننده بود.
- The measly size of the apartment felt cramped and uninviting.
- اندازه‌ی کوچک آپارتمان احساس تنگی و شلوغی می‌داد.
adjective
پزشکی (آلوده به) سرخک، سرخجه link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی پزشکی

مشاهده
- The measly outbreak in the community raised concerns among health officials.
- شیوع سرخک در جامعه باعث نگرانی مقامات بهداشتی شد.
- His measly symptoms included a rash and fever, typical of the virus.
- علائم سرخک او شامل بثورات پوستی و تب بود که نمونه‌ای از ویروس بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد measly

  1. adjective skimpy
    Synonyms:
    poor scanty meager stingy miserly petty miserable insignificant trivial paltry pathetic mean worthless unimportant trifling niggling contemptible beggarly picayune piddling puny ungenerous valueless pitiful
    Antonyms:
    sufficient abundant plenty satisfactory proficient

ارجاع به لغت measly

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «measly» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/measly

لغات نزدیک measly

پیشنهاد بهبود معانی