گذشتهی ساده:
measuredشکل سوم:
measuredسومشخص مفرد:
measuresوجه وصفی حال:
measuringشکل جمع:
measuresتبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
روی زمین دراز به دراز افتادن یا پرت شدن، (با اندازهگیری) تقسیم یا تقسیط کردن
مناسب بودن، واجد شرایط بودن
از عهده برآمدن، به درد کاری خوردن
(انتظارات یا معیارها یا شرایط لازم) واجد بودن، از عهده برآمدن، دارا بودن
بیش از حد، بیش از اندازه، بیحد، بسیار
تا اندازهای، تا درجهی بهخصوصی، تا حدی
(لباس) خیاطدوخته (در برابر: آماده یا پیشدوخته شده)، دوخته شده به اندازهی شخص
1- شمشیربازی کردن 2- جنگیدن، همداوی کردن
اقدام کردن، دست به کار شدن، یازیدن
(لیاقت یا کارایی یا تخصص) کسی را سنجیدن
اضافه (بر چیزهای دیگر)، به عنوان پاداش
رقصیدن، پایکوبی کردن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «measure» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/measure