امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Miniature

ˈmɪniətʃər ˈmɪnətʃə
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله

C2
نگارگری، نقاشی با تذهیب، مینیاتور، کوچک، کوتاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
noun adjective
کوچک
- a miniature camera
- دوربین عکاسی بسیار کوچک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد miniature

  1. adjective tiny
    Synonyms: baby, diminutive, itsy-bitsy, itty-bitty, Lilliputian, little, midget, mini, minikin, minuscule, minute, mite, model, petite, pint-sized, pocket, reduced, scaled-down, small, small-scale, teensy, teeny, toy, wee
    Antonyms: big, giant, huge, large
  2. noun tiny thing
    Synonyms: baby, insignificancy, midget, model, pocket edition, toy
    Antonyms: giant

Collocations

  • in miniature

    به مقیاس کم، به میزان کم، به صورت بسیار ریز

ارجاع به لغت miniature

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «miniature» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/miniature

لغات نزدیک miniature

پیشنهاد بهبود معانی