امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Misconduct

ˌmɪsˈkɑːndʌkt ˌmɪsˈkɑːndʌkt ˌmɪsˈkɒndʌkt ˌmɪsˈkɒndʌkt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable formal
سوء رفتار، بداخلاقی، بدرفتاری، خلاف‌کاری، کژرفتاری، رفتار نادرست یا ناشایست

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The teacher was fired for his misconduct towards his students.
- معلم به خاطر بدرفتاری‌اش با دانش‌آموزان اخراج شد.
- The athlete was suspended from the team due to his misconduct during a game.
- ورزشکار به دلیل بدرفتاری‌اش در طول بازی موقتاً از تیم اخراج شد.
noun uncountable
سوء مدیریت
verb - transitive
بدرفتاری کردن، بداخلاقی کردن، کژرفتاری کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد misconduct

  1. noun bad or unethical behavior
    Synonyms: delinquency, dereliction, evil, immorality, impropriety, malfeasance, malpractice, malversation, misbehavior, mischief, misdemeanor, misdoing, mismanagement, naughtiness, offense, rudeness, transgression, wrongdoing
    Antonyms: behavior, manners, obedience

ارجاع به لغت misconduct

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «misconduct» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳۰ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/misconduct

لغات نزدیک misconduct

پیشنهاد بهبود معانی