امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mistake

məˈsteɪk məˈsteɪk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mistook
  • شکل سوم:

    mistaken
  • سوم‌شخص مفرد:

    mistakes
  • وجه وصفی حال:

    mistaking
  • شکل جمع:

    mistakes

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
اشتباه، خطا، سهو، خبط

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
- Their hasty marriage was a mistake.
- ازدواج عجولانه‌ی آن‌ها خطا بود.
- His writing is full of grammatical mistakes.
- نوشته‌ی او پر از اشتباهات دستوری است.
- to make a mistake
- اشتباه کردن
- We must learn from our mistakes.
- باید از اشتباهات خود پند بگیریم.
verb - transitive
درست نفهمیدن
- Don't mistake my meaning; I didn't mean to offend you.
- در برداشت منظورم اشتباه نفرمایید نمی‌خواستم موجب رنجش شما بشوم.
- Some people mistake me for my brother Iraj.
- برخی افراد مرا با برادرم ایرج اشتباه می‌گیرند.
verb - intransitive
اشتباه کردن
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mistake

  1. noun error, misunderstanding
    Synonyms: aberration, blooper, blunder, boo-boo, bungle, confusion, delusion, erratum, false move, false step, fault, faux pas, flub, fluff, gaffe, illusion, inaccuracy, inadvertence, lapse, misapplication, misapprehension, miscalculation, misconception, misinterpretation, misjudgment, misprint, misstatement, misstep, muddle, neglect, omission, overestimation, oversight, slight, slip, slip of tongue, slipup, snafu, solecism, trip, typographical error, underestimation
    Antonyms: accuracy, calculation, certainty, correction, correctness, proof, success, truth, understanding
  2. verb mix up, misunderstand
    Synonyms: addle, be off the mark, be wrong, blunder, botch, bungle, confound, confuse, deceive oneself, err, fail, get wrong, goof, have wrong impression, jumble, lapse, make a mess, misapprehend, miscalculate, misconceive, misconstrue, miscount, misdeem, misinterpret, misjudge, misknow, misread, miss, miss the boat, not know, omit, overestimate, overlook, put foot in, slip, slip up, snarl, take for, tangle, underestimate
    Antonyms: be certain, be sure, comprehend, interpret, perceive, understand

Idioms

  • and no mistake

    (عامیانه) قطعی، حتماً، بدون شک، ردخور ندارد

  • by mistake

    اشتباهاً، سهواً

  • make no mistake (about it)

    غیر از این فکر نکن، در این مورد اشتباه نکن

  • there's no mistaking him

    امکان ندارد بشود او را عوضی گرفت، نمی‌شود او را با دیگری اشتباه کرد.

لغات هم‌خانواده mistake

ارجاع به لغت mistake

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mistake» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mistake

لغات نزدیک mistake

پیشنهاد بهبود معانی