امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Moil

moɪl moɪl
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun verb - intransitive adverb
جان کندن، مرطوب کردن، چرک کردن، کار شاق

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moil

  1. verb Be agitated
    Synonyms: labor, churn, labour, toil, boil, travail, grind, drudge, dig, roil

ارجاع به لغت moil

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moil» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moil

لغات نزدیک moil

پیشنهاد بهبود معانی