امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Momentary

ˈmoʊmənteri ˈməʊməntri
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    more momentary
  • صفت عالی:

    most momentary

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
آنی، زودگذر

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- momentary pleasures
- لذت‌های زود‌گذر
- They live in momentary fear of earthquakes.
- آن‌ها در هر لحظه در ترس از زلزله به سر می‌برند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد momentary

  1. adjective brief, fleeting
    Synonyms: cursory, dreamlike, ephemeral, evanescent, flashing, flitting, flying, fugacious, fugitive, gone in flash, hasty, impermanent, impulsive, instantaneous, in wink of an eye, like lightning, passing, quick, shifting, short, short-lived, spasmodic, summary, temporary, transient, transitory, vanishing, volatile
    Antonyms: lasting, long-lasting, permanent, staying

لغات هم‌خانواده momentary

ارجاع به لغت momentary

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «momentary» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/momentary

لغات نزدیک momentary

پیشنهاد بهبود معانی