امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Moody

ˈmuːdi ˈmuːdi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    moodier
  • صفت عالی:

    moodiest

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective
دمدمی‌مزاج، دمدمی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- He is moody; one day he is kind, the next day he is hostile.
- او دمدمی است، یک روز مهربان است و روز دیگر دشمن.
- a moody child
- کودک دمدمی‌مزاج
adjective
بداخلاق، اخمو، عبوس، ترش‌رو، بدخلق، عنق، گرفته
- Why are you so moody today?
- چرا امروز اینقدر گرفته هستی؟
- Keith had seemed moody all morning.
- کیت تمام صبح بداخلاق به نظر می‌رسید.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد moody

  1. adjective crabby, temperamental
    Synonyms: angry, cantankerous, capricious, changeable, crabbed, crestfallen, cross, dismal, doleful, dour, downcast, down in the dumps, down in the mouth, erratic, fickle, fitful, flighty, frowning, gloomy, glum, huffy, ill-humored, ill-tempered, impulsive, in a huff, in the doldrums, introspective, irascible, irritable, lugubrious, melancholy, mercurial, miserable, moping, morose, offended, out of sorts, pensive, petulant, piqued, sad, saturnine, short-tempered, splenetic, sulky, sullen, testy, touchy
    Antonyms: balanced, cheerful, happy, overjoyed

لغات هم‌خانواده moody

ارجاع به لغت moody

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «moody» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moody

لغات نزدیک moody

پیشنهاد بهبود معانی