امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Moral

    ˈmɔːrl ˈmɒrəl
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      morals

    • صفت تفضیلی:

      more moral

    • صفت عالی:

      most moral

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    adjective B2
    اخلاقی، معنوی، وابسته به علم اخلاق

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - a moral obligation
    - تعهد اخلاقی
    - a moral story
    - داستان اخلاقی
    - moral values
    - ارزشهای اخلاقی
    - a moral victory
    - پیروزی معنوی
    - I have a moral certainty that this prisoner is innocent.
    - برای من وجداناً مسلم است که این زندانی بی‌گناه است.
    - Everything they say about Shamsey is a lie because she is a thoroughly moral lady.
    - هرچه درباره‌ی شمسی می‌گویند دروغ است؛ چون او زن کاملاً نجیبی است.
    - Man is a moral creature.
    - انسان موجودی اخلاقی است.
    - a moral lesson
    - درس اخلاق
    نمونه‌جمله‌های بیشتر
    noun
    روحیه، اخلاق، پند، معنی، مفهوم، سیرت
    - What is the moral of this story?
    - نتیجه‌ی اخلاقی این داستان چیست؟
    - The last two lines reveal the moral of the poem.
    - دو سطر آخر، برداشت اخلاقی شعر را ارائه می‌دهند.
    - A code of morals to which all tribe members subscribe.
    - یک دسته اصول اخلاقی که همه‌ی افراد قبیله به آن پایبندند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد moral

    1. adjective ethical, honest
      Synonyms: aboveboard, blameless, chaste, conscientious, correct, courteous, decent, decorous, dutiful, elevated, exemplary, good, high-minded, honorable, immaculate, incorruptible, innocent, just, kindly, kosher, laudable, meet, meritorious, modest, moralistic, noble, praiseworthy, principled, proper, pure, respectable, right, righteous, saintly, salt of the earth, scrupulous, seemly, square, straight, true-blue, trustworthy, truthful, upright, upstanding, virtuous, worthy
      Antonyms: amoral, bad, corrupt, dishonest, evil, immoral, sinful, unethical, unprincipled, vile
    2. noun lesson, proverb
      Synonyms: adage, aphorism, apophthegm, axiom, dictum, epigram, gnome, maxim, meaning, message, moralism, motto, point, precept, rule, saw, saying, sermon, significance, truism

    لغات هم‌خانواده moral

    ارجاع به لغت moral

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «moral» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/moral

    لغات نزدیک moral

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند