امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mouse

maʊs maʊs maʊs
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    moused
  • شکل سوم:

    moused
  • سوم‌شخص مفرد:

    mouses
  • وجه وصفی حال:

    mousing
  • شکل جمع:

    mice

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable A2
جانورشناسی موش، موش خانگی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- Pari is afraid of mice.
- پری از موش می‌ترسد.
- The laboratory uses mice for scientific experiments.
- آزمایشگاه از موش‌ها برای آزمایش‌های علمی استفاده می‌کند.
- When it comes to standing up to his wife, he is a mouse.
- او مثل موش از زنش می‌ترسد.
noun
کامپیوتر ماوس، موشواره، مشتنی، مشتانه، لغزانه
verb - transitive
جست‌وجو کردن
- We spent the afternoon mousing in the old library.
- بعد از ظهر را صرف کاوش در آن کتابخانه‌ی قدیمی کردیم.
verb - intransitive
موش گرفتن
- The white cat moused in the storeroom.
- گربه‌ی سفید در انبار موش می‌گرفت.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mouse

  1. noun A bruise surrounding the eye
    Synonyms: rodent, black eye, shiner, vermin, rat, murine, computer mouse, pl. mice
  2. verb To move silently and furtively
    Synonyms: creep, sneak, pussyfoot, glide, lurk, prowl, skulk, slide, slink, slip, snake, steal, gumshoe

ارجاع به لغت mouse

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mouse» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mouse

لغات نزدیک mouse

پیشنهاد بهبود معانی