امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    MQ

    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    MQ در معنای اول مخفف عبارت Managerial Quotient است.

    MQ در معنای دوم مخفف عبارت Moral Quotient است.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    abbreviation noun countable uncountable
    کسب‌وکار بهره‌ی هوش مدیریتی (معیاری برای سنجش هوش مدیریتی فرد که ترکیبی از بهره‌ی هوشی، هوش سیاسی و هوش عاطفی است)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    همگام سازی در فست دیکشنری
    - Improving your MQ can enhance team productivity.
    - تقویت بهره‌ی هوش مدیریتی‌تان می‌تواند بهره‌وری تیم را افزایش دهد.
    - Companies often prioritize MQ in selecting candidates for managerial roles.
    - شرکت‌ها در انتخاب نامزدها برای نقش‌های مدیریتی، عموماً بهره‌ی هوش مدیریتی را در اولویت قرار می‌دهند.
    - High MQ individuals possess strong decision-making and problem-solving abilities.
    - افراد با بهره‌ی هوش مدیریتی بالا، توانایی‌های بسیاری در تصمیم‌گیری و حل مسئله دارند.
    abbreviation noun
    بهره‌ی هوش اخلاقی (معیاری برای سنجش هوش اخلاقی فرد که ویژگی‌هایی همچون اخلاق‌مداری، صداقت، مسئولیت‌پذیری و توانایی بخشش افراد را می‌سنجد)
    - Analyzing ethical dilemmas helps strengthen one's MQ.
    - تجزیه و تحلیل معضلات اخلاقی به ارتقای بهره‌ی هوش اخلاقی فرد کمک می‌کند.
    - High MQ individuals often make ethical decisions, even when faced with difficult decisions.
    - افراد با بهره‌ی هوش اخلاقی بالا اغلب تصمیمات اخلاقی می‌گیرند، حتی زمانی که با تصمیمات دشوار مواجه می‌شوند.
    - Parents and educators play a crucial role in shaping children's MQ through modeling ethical behavior.
    - والدین و مربیان ازطریق الگوسازی رفتار اخلاقی، نقش مهمی در شکل دادن به بهره‌ی هوش اخلاقی کودکان ایفا می‌کنند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    ارجاع به لغت MQ

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «MQ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mq

    لغات نزدیک MQ

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    جعبه خزانه جفت و جور کردن واقعیت جلسه ارتباط با مردگان جلسه محاوره جلسه گفت و شنود جلوس کردن جلوه خود نمایانه جمنده جنباندن ناگهانی جنبش مدرسی جنبه سود جویی دادن به جنتیانا جنجال آمیزی جنوبگانی جنگار جنگپرواز جهانگیرانه جهشمند جهش دادن جهندگی داشتن جواب دادنی جواب قبول جواهر کم بها جودوسری جور شده با خیاطی جوراجور کردن جوزغه جوهر پس دادن جوهرعصیرمعده جوهرکرم جکش خور جگردیس جیک جیک مانند