امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Mullet

    ˈmʌlɪt ˈmʌlɪt
    آخرین به‌روزرسانی:

    توضیحات

    همچنین می‌توان از goatfish به‌ جای mullet استفاده کرد.

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    جانورشناسی کفال (ماهی)
    لیست لغات مرتبط با جانورشناسی در انگلیسی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
    - The fisherman caught a massive mullet in the river.
    - ماهیگیر ماهی کفال بزرگی را در رودخانه صید کرد.
    - The mullet is a type of fish commonly found in both fresh and saltwater.
    - ماهی کفال نوعی ماهی است که معمولاً هم در آب شیرین و هم در آب شور یافت می‌شود.
    noun countable informal
    آرایش و پیرایش مولت (مدل موی مردانه‌ی رایج در دهه‌ی ۱۹۸۰ که در آن موهای جلو و اطراف سر کوتاه و موهای پشت بلند است)
    - He had a mullet that made him stand out in the crowd.
    - مدل موی مولت داشت که او را در میان جمعیت برجسته می‌کرد.
    - Even though his friends teased him, he loved his mullet and refused to cut it.
    - با وجود اینکه دوستانش او را مسخره می‌کردند، او عاشق مدل موی مولت خود بود و از کوتاه کردن آن خودداری می‌کرد.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد mullet

    1. noun Highly valued lean flesh of marine or freshwater mullet
      Synonyms: grey-mullet, gray mullet
    2. noun Freshwater or coastal food fishes a spindle-shaped body; found worldwide
      Synonyms: grey-mullet, gray mullet

    ارجاع به لغت mullet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «mullet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mullet

    لغات نزدیک mullet

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی