معنی multiform به فارسی

جاوا اسکریپت در مرورگر شما غیر فعال است و برای استفاده از تمام امکانات فست دیکشنری باید آن را فعال کنید.

ˈmʌltɪfɔːrm ˈmʌltɪfɔːm

معنی

adjective

چندشکلی، بسیار شکل، بسیار شکلی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد multiform

adjective Consisting of a number of different kinds

Synonyms: various, assorted, divers, diverse, diversified, heterogeneous, miscellaneous, many-shaped, mixed, motley, multifarious, sundry, varied, variegated, manifold, polymorphic, polymorphous

Antonyms: uniform
Synonyms: multiplex

ارجاع به لغت multiform

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

معنی لغت «multiform» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/multiform

لغات نزدیک multiform

پیشنهاد بهبود معانی

اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

tie sheep horse road fish bucket chip can leg ice skiing bullet square back board bush gold return