امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Muscle

ˈmʌsl ˈmʌsl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    muscled
  • شکل سوم:

    muscled
  • سوم‌شخص مفرد:

    muscles
  • وجه وصفی حال:

    muscling
  • شکل جمع:

    muscles

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun B2
ماهیچه، عضله

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- Swimming makes the muscles (of the body) strong and hard.
- شنا عضلات بدن را قوی و محکم می‌نماید.
- Adrenalin was injected into the muscle
- آدرنالین داخل عضله تزریق شده بود
noun
نیروی عضلانی، نیرو
- He has the will but not the muscle to do that.
- او اراده دارد؛ ولی قدرت بدنی انجام آن را ندارد.
- Hitler underestimated America's industrial muscle.
- هیتلر نیروی صنعتی امریکا را دست کم گرفت.
- That was when the labor unions showed their muscle.
- در آن هنگام بود که اتحادیه‌های کارگری قدرت خود را نشان دادند.
- military muscle
- نیروی نظامی
noun
( mussel ) (جانورشناسی) صدف دو کپه‌ای، صدف باریک دریایی و رودخانه‌ای
verb - transitive
به زور وارد شدن
- I muscled my way into the crowded bus.
- با فشار توی اتوبوس شلوغ چپیدم.
- The Mafia was trying to muscle in on legitimate businesses.
- مافیا می‌کوشید کسب‌وکارهای قانونی را به زور وادار به مشارکت کند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد muscle

  1. noun large fibers of animal body
    Synonyms: beef, brawn, flesh, meat, might, sinew, tendon, thew, tissue
  2. noun power, influence
    Synonyms: brawn, clout, energy, force, forcefulness, might, potency, sinew, stamina, strength, strong arm, sturdiness, weight
    Antonyms: impotence, powerlessness, weakness

ارجاع به لغت muscle

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «muscle» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/muscle

لغات نزدیک muscle

پیشنهاد بهبود معانی