امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Mutiny

ˈmjuːtni ˈmjuːtɪni
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    mutinied
  • شکل سوم:

    mutinied
  • سوم‌شخص مفرد:

    mutinies
  • وجه وصفی حال:

    mutinying
  • شکل جمع:

    mutinies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adverb
شورش، یاغی‌گری، فتنه، طغیان، سر‌کشی، نا‌فرمانی، تمرد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری
- The mutiny soon spread to the whole town.
- به‌زودی شورش به همه‌ی شهر سرایت کرد.
- The sailors mutinied against their captain.
- ناویان بر ناخدای خود شوریدند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد mutiny

  1. noun defiance, resistance
    Synonyms: disobedience, insubordination, insurrection, refusal to obey, revolt, revolution, riot, rising, strike, uprising
    Antonyms: obedience, subservience
  2. verb defy, revolt
    Synonyms: be insubordinate, disobey, insurrect, kick over, rebel, refuse to obey, resist, rise against, rise up, strike
    Antonyms: obey, observe, serve, subject

ارجاع به لغت mutiny

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «mutiny» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/mutiny

لغات نزدیک mutiny

پیشنهاد بهبود معانی