امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Necessarily

ˌnesəˈserəli ˈnesəsrəli / / ˌnesəˈserəli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adverb B2
الزاما، ضروری، لزوما، به ناچار، ناگزیر، لاجرم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- The vaccination doesn't necessarily make you completely immune.
- واکسیناسیون لزوما بدن را کاملا ایمن نمی‌کند.
- The number of guests was necessarily limited.
- تعداد میهمانان به‌ ناچار محدود بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد necessarily

  1. adverb inevitably, certainly
    Synonyms: accordingly, as a matter of course, automatically, axiomatically, beyond one’s control, by definition, by its own nature, cardinally, come what may, compulsorily, consequently, exigently, from within, fundamentally, incontrovertibly, indubitably, ineluctably, inescapably, inexorably, irresistibly, naturally, no doubt, of course, of necessity, perforce, positively, pressingly, significantly, undoubtedly, unpreventably, unquestionably, vitally, willy-nilly, without fail
    Antonyms: unnecessarily

لغات هم‌خانواده necessarily

ارجاع به لغت necessarily

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «necessarily» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/necessarily

لغات نزدیک necessarily

پیشنهاد بهبود معانی