ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Newbie

ˈnuːbi ˈnjuːbi
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    newbies

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • noun countable informal
    آدم تازه‌کار، آدم مبتدی، شخص تازه‌وارد
    • - The newbie was excited to start his first day as a software developer.
    • - این شخص تازه‌کار برای شروع نخستین روز کاری‌اش به‌عنوان توسعه‌دهنده‌ی نرم‌افزار هیجان‌زده بود.
    • - The newbie asked a lot of questions to understand his task better.
    • - آن شخص مبتدی سؤالات زیادی پرسید تا کارش را بهتر بفهمد.
    • - The coach spent extra time with the newbie on the team to help him improve his skills.
    • - این مربی زمان بیشتری را با شخص تازه‌وارد در تیم سپری کرد تا به او کمک کند تا مهارت‌هایش را بهبود دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد newbie

  1. noun Any new participant in some activity
    Synonyms: newcomer, fledgling, fledgeling, starter, neophyte, freshman, entrant

ارجاع به لغت newbie

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «newbie» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/newbie

لغات نزدیک newbie

پیشنهاد بهبود معانی