امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Numb

nʌm nʌm
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • صفت تفضیلی:

    number
  • صفت عالی:

    numbest

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive adjective
کرخ، بی‌حس، کرخت، بی‌حس یا کرخت کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- My fingers are numb with cold.
- انگشتانم از سرما کرخ شده.
- His feet have become numb.
- پاهای او بی‌حس شده است.
- We were numb with fear.
- از شدت ترس قبض روح شدیم.
- My fingers are numbed.
- انگشتانم کرخ شده است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد numb

  1. adjective deadened, insensitive
    Synonyms: aloof, anesthetized, apathetic, asleep, benumbed, callous, casual, comatose, dazed, dead, detached, disinterested, frozen, immobilized, incurious, indifferent, insensate, insensible, insentient, lethargic, listless, numbed, paralyzed, phlegmatic, remote, senseless, stupefied, stuporous, torpid, unconcerned, unconscious, uncurious, unfeeling, uninterested
    Antonyms: lively, responsive, sensitive
  2. verb deaden
    Synonyms: anesthetize, benumb, blunt, chill, desensitize, dull, freeze, frost, immobilize, obtund, paralyze, stun, stupefy
    Antonyms: enliven

ارجاع به لغت numb

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «numb» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/numb

لغات نزدیک numb

پیشنهاد بهبود معانی