امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Nutriment

ˈnjuːtrɪmənt ˈnjuːtrɪmənt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

noun
تغذیه، کسب نیرو به‌وسیله غذا، به‌ قوت، غذا، خوراک

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد nutriment

  1. noun Something fit to be eaten
    Synonyms: aliment, bread, comestible, diet, edible, esculent, fare, food, foodstuff, meat, nourishment, nurture, nutrition, pabulum, pap, provender, provision, sustenance, victual, chow, eats, grub
  2. noun That which sustains the mind or spirit
    Synonyms: nourishment, food, sustenance, aliment, provisions, nutrition, bread, diet, pabulum, pap, support, alimentation, victuals

ارجاع به لغت nutriment

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «nutriment» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/nutriment

لغات نزدیک nutriment

پیشنهاد بهبود معانی