امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Octet

    ɑːkˈtet ɒkˈtet
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      octets

    توضیحات

    شکل نوشتاری دیگر این لغت: octette

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    noun countable
    موسیقی گروه هشت‌تایی (گروهی متشکل از هشت خواننده یا نوازنده که با هم اجرا می‌کنند)

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    نرم افزار اندروید فست دیکشنری
    - the jazz octet
    - گروه هشت‌تایی جاز
    - The school's octette won first place at the regional choir competition.
    - گروه هشت‌تایی مدرسه در مسابقات منطقه‌ای سرود مقام نخست را کسب کرد.
    noun countable
    موسیقی هشت‌سرایی (قطعه‌ای موسیقی که برای هشت خواننده یا هشت نوازنده تصنیف شده باشد)
    - The composer spent months working on the octet.
    - این آهنگساز ماه‌ها روی قطعه‌ی موسیقی هشت‌تایی کار کرد.
    - The composer wrote an octette for his friends to perform at his wedding.
    - این آهنگساز قطعه‌ی موسیقی هشت‌تایی‌ای برای دوستانش نوشت تا در مراسم عروسی او اجرا کنند.
    noun countable
    گروه یا مجموعه‌ی هشت‌تایی
    - an octet of electrons
    - یک گروه هشت‌تایی الکترون
    - The octette of friends gathered together every week.
    - گروه هشت‌تایی دوستان هر هفته دور هم جمع می‌شدند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد octet

    1. noun Eight people considered as a unit
      Synonyms: octette, eightsome
    2. noun A musical composition written for eight performers
      Synonyms: octette
    3. noun The cardinal number that is the sum of seven and one
      Synonyms: eight, 8, viii, eighter, eighter-from-decatur, octad, ogdoad, octonary

    ارجاع به لغت octet

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «octet» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/octet

    لغات نزدیک octet

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی