امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Once In A Blue Moon

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

idiom
خیلی به‌ندرت، تقریباً هرگز، خیلی کم

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- I read books once in a blue moon.
- من خیلی به‌ندرت کتاب می‌خوانم.
- My daughter lives in Rome, so I only see her once in a blue moon.
- دخترم در رم زندگی می‌کند، به همین دلیل او را خیلی کم می‌بینم.
- Once in a blue moon there will be an eclipse of the sun by the moon.
- خورشیدگرفتگی خیلی به‌ندرت رخ می‌دهد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد once in a blue moon

  1. idiom something happens extremely rarely or seldom, once in a very long time
    Synonyms: rarely, every now and then, every so often, infrequently, intermittently, now and again, occasionally, periodically, sporadically
    Antonyms: frequently, often

ارجاع به لغت once in a blue moon

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «once in a blue moon» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/once-in-a-blue-moon

لغات نزدیک once in a blue moon

پیشنهاد بهبود معانی