امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Opportune

ˌɑːpərˈtuːn ˈɒpətjuːn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
بجا، به‌موقع، به ‌هنگام، درخور، مناسب

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He declared his candidacy at a most opportune moment.
- او در لحظه‌ی بسیار مناسبی نامزدی (انتخاباتی) خود را اعلام کرد.
- his opportune words
- سخنان ‌به‌موقع او
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد opportune

  1. adjective advantageous, lucky
    Synonyms: appropriate, apt, auspicious, convenient, favorable, felicitous, fit, fitting, fortuitous, fortunate, happy, helpful, pat, proper, propitious, seasonable, suitable, timely, timeous, well-timed
    Antonyms: disadvantageous, inauspicious, inopportune, unlucky, unsuitable

ارجاع به لغت opportune

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «opportune» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/opportune

لغات نزدیک opportune

پیشنهاد بهبود معانی