امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Opposed

    əˈpoʊzd əˈpəʊzd
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • سوم‌شخص مفرد:

      opposes

    • وجه وصفی حال:

      opposing

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    adjective C2
    ضد، متضاد، مخالف، نقیض، مقابل، روبه‌رو، مواجه، مخالف یکدیگر

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    فست دیکشنری در ایکس
    - two opposed doors in a hallway.
    - دو در که در راهرو مقابل هم قرار دارند.
    - They were resolutely opposed to the idea.
    - آن‌ها مخالف سرسخت نقشه بودند.
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد opposed

    1. adjective antagonistic
      Synonyms:
      hostile opposing against anti adverse averse at odds in opposition conflicting contrary opposite rival inimical antipathetic battling warring clashing combating confronting disagreeing disputing objecting protesting defending defensive denying exposing facing gainsaying up against allergic counter irreconcilable restrictive obstructive crossing disputed dissentient enemy at cross-purposes antithetical controverting repelling antonymous
      Antonyms:
      in favor of
    1. adjective antagonistic, against
      Synonyms:
      against hostile anti opposite adverse conflicting incompatible inimical contrary averse at odds objecting rival warring combating clashing challenging disagreeing defending defensive protesting exposing facing battling irreconcilable controverting disputing gainsaying denying crossing counter at cross-purposes up against dissentient restricting obstructive antithetical antonymous allergic repelling against the grain
      Antonyms:
      helping assisting compatible similar

    لغات هم‌خانواده opposed

    ارجاع به لغت opposed

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «opposed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/opposed

    لغات نزدیک opposed

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی