امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Oppression

    əˈpreʃn əˈpreʃn
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • شکل جمع:

      oppressions

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun uncountable
    ستم، بیداد، جور، تعدی، فشار، افسردگی

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - Oppression led to revolution.
    - ظلم و ستم منجر به انقلاب شد.
    - unfair taxes and other oppressions
    - مالیات‌های غیرمنصفانه و ستمگری‌های دیگر
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد oppression

    1. noun misery, hardship
      Synonyms:
      suffering hardship cruelty brutality severity torment injustice persecution maltreatment abuse harshness control domination force coercion compulsion dictatorship tyrrany despotism autocracy martial law iron hand forcibleness hardness injury conquering subjection subduing overthrowing abusiveness fascism calamity
      Antonyms:
      happiness joy delight cheer

    ارجاع به لغت oppression

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «oppression» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اسفند ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oppression

    لغات نزدیک oppression

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    دودگیر دور از جاده دور از مد نظر دور افتاده کردن دور زدن یک مانع دور سر گردانی دور لگام دوران انتقاد دوران زوال دوران کیهان دوران خدمت نظام دوربین فیلمبرداری ویدیو و تلویزیون دورفتاده دورنما مانند دوره فروشی کردن دورگه شدگی دورین دوزندگی کردن دوست خواهروار دوطرفگی