امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Orient

ˈɔːriənt ˈɔːrient / / ˈɒri- ˈɔːrient / / ˈɒri-
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    oriented
  • شکل سوم:

    oriented
  • سوم‌شخص مفرد:

    orients
  • وجه وصفی حال:

    orienting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb
خاور، کشورهای خاوری، درخشندگی بسیار، مشرق زمین، شرق، به‌ طرف خاور رفتن، جهت‌یابی کردن، به جهت معینی راهنمایی کردن، میزان کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- He lived in the Orient for several years.
- چندین سال در خاور دور زندگی کرد.
- an orient gem
- گوهر تابناک
- the orient moon
- ماه طالع
- I oriented the telescope toward the moon.
- تلکسوپ را به سوی ماه تنظیم کردم.
- I need time to orient myself with this new environment.
- برای اینکه خودم رابا این محیط تازه تطبیق بدهم، احتیاج به زمان دارم.
- They help freshmen to orient themselves to college life.
- آن‌ها به دانشجویان سال اول کمک می‌کنند تا خود را با زندگی دانشگاهی هم‌ساز کنند (وفق بدهند).
نمونه‌جمله‌های بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد orient

  1. verb familiarize
    Synonyms: acclimatize, adapt, adjust, align, conform, determine, direct, get one’s bearings, locate, orientate, turn
    Antonyms: disorient

لغات هم‌خانواده orient

ارجاع به لغت orient

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «orient» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/orient

لغات نزدیک orient

پیشنهاد بهبود معانی