امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Oriented

ˈɔriˌɛntəd ˈɔːrɪəntɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    orients
  • وجه وصفی حال:

    orienting

معنی و نمونه‌جمله‌ها

adjective
گرویده، متمایل، جهت‌دار، -گرا، -محور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- She is a detail-oriented person who always double-checks her work.
- او فردی جزءگرا است و همیشه کارش را دوباره بررسی می‌کند.
- Our company is customer-oriented.
- شرکت ما مشتری‌محور است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد oriented

  1. verb To turn around
    Synonyms: squared, situated, turned, faced
  2. verb Adjust to a specific need or market
    Synonyms: conformed, adapted, located, tailored, aligned, adjusted, accustomed, accommodated, acclimatized
  3. verb Be oriented
    Synonyms: located, pointed, turned, determined
  4. adjective Adjusted or located in relation to surroundings or circumstances; sometimes used in combination
    Synonyms: orientated
    Antonyms: unoriented

ارجاع به لغت oriented

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «oriented» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/oriented

لغات نزدیک oriented

پیشنهاد بهبود معانی