امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Ort

American: ˈɔːrt British: ˈɔːt
آخرین به‌روزرسانی:

معنی

تکه، باقیمانده غذا، پس‌مانده غذا

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد ort

  1. noun Residual matter.
    Synonyms: Often used in plural: butt, end, fragment, scrap, shard, stub
  2. noun A tiny amount
    Synonyms: bit, crumb, dab, dash, dot, dram, drop, fragment, grain, iota, jot, minim, mite, modicum, molecule, ounce, particle, scrap, scruple, shred, smidgen, speck, tittle, trifle, whit, spot

ارجاع به لغت ort

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «ort» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/ort

لغات نزدیک ort

پیشنهاد بهبود معانی