ترجمه و بهبود متون فارسی و انگلیسی با استفاده از هوش مصنوعی (AI)

Out

aʊt aʊt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    outed
  • شکل سوم:

    outed
  • سوم شخص مفرد:

    outs
  • وجه وصفی حال:

    outing
  • شکل جمع:

    outs

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • خارج، بیرون از، خارج از، افشا‌شده، آشکار، خارج،بیرون، خارج از حدود، حذف‌ شده، راه‌حل، اخراج کردن،اخراج شدن، قطع کردن، کشتن، خاموش کردن، رفتن، ظاهرشدن، فاش شدن، بیرونی
    • - They live five miles out of town.
    • - آن‌ها پنج مایل دور از شهر زندگی می‌کنند.
    • - out of the room
    • - خارج از اتاق
    • - She walked out the door.
    • - او از در خارج شد.
    • - I looked out.
    • - به بیرون نگاه کردم.
    • - out of our sight
    • - خارج از دید (یا نظر) ما
    • - They have gone out for dinner.
    • - برای شام از خانه بیرون رفته‌اند.
    • - They sailed out.
    • - آن‌ها با کشتی از ساحل دور شدند.
    • - Until their demands are met, the workers are out.
    • - تا رسیدگی به خواسته‌های آن‌ها کارگران در اعتصاب هستند.
    • - Come out and play.
    • - بیا بیرون و بازی کن.
    • - Disease broke out.
    • - بیماری شایع شد.
    • - I'm tired out.
    • - کاملاً خسته‌ام.
    • - The clothes are dried out.
    • - لباس‌ها کاملاً خشک شده‌اند.
    • - The blossoms are out.
    • - شکوفه‌ها درآمده‌اند.
    • - The moon came out.
    • - ماه پدیدار شد (در آمد).
    • - to put out a new magazine
    • - مجله‌ی جدیدی را منتشر‌کردن
    • - to put out a new style
    • - سبک جدیدی را ارائه دادن
    • - debutantes who came out
    • - نوباوگانی که وارد جامعه شدند
    • - The generation died out.
    • - نسل آن‌ها ور افتاد.
    • - The fire burned out.
    • - آتش سوخت و تمام شد.
    • - Their memory gradually faded out.
    • - خاطره‌ی آن‌ها به‌تدریج زایل شد.
    • - He was voted out.
    • - با اخذ رأی او را برکنار کردند (از دور خارج کردند).
    • - Speak out, I can't hear you!
    • - بلند حرف بزن، صدایت را نمی‌شنوم!
    • - Sing out!
    • - بلند بخوان!
    • - to stand out
    • - برجسته بودن، ورآمدن
    • - to lengthen out
    • - از حد معمول بلندتر شدن یا کردن
    • - to spread out
    • - به خارج پخش شدن
    • - to reach out
    • - به خارج یا به دیگران رسیدن
    • - to branch out
    • - شاخه شاخه شدن
    • - to sort out the letters
    • - نامه‌ها را دسته‌دسته کردن
    • - Short skirts went out.
    • - دامن کوتاه از مد افتاد.
    • - He drank until he passed out.
    • - او آن‌قدر نوشید که پس افتاد.
    • - an outpost
    • - قرارگاه یا پاسگاه دور افتاده
    • - an out-flight
    • - پرواز به خارج، عزیمت
    • - The engine is out.
    • - موتور خاموش است.
    • - The fire went out.
    • - آتش خاموش شد.
    • - We're out fifty dollars.
    • - پنجاه دلار زیان کرده‌ایم.
    • - the width of the building from out to out
    • - پهنای بنا از بیرون به بیرون، عرض ساختمان از بیرون
    • - Resignation may provide an easy out.
    • - ممکن است که استعفا‌دادن چاره‌ی آسانی باشد.
    • - The only out for the government is to continue the present policy.
    • - یگانه چاره‌ی دولت ادامه‌ی همین سیاست است.
    • - Sooner or later, the truth will out.
    • - حقیقت دیر یا زود آشکار خواهد شد.
    • - out of jealousy
    • - به خاطر حسادت
    • - out of anger
    • - از روی خشم
    • - I am out of money.
    • - پولم تمام شده است.
    • - We are out of time.
    • - وقتمان تمام است.
    • - Out! I don't want to see you ever again!
    • - گم‌ شو! دیگر نمی‌خواهم هرگز تو را ببینم!
    • - He is out and away our best football player.
    • - بی‌تردید او بهترین فوتبالیست ما است.
    • - made out of wood
    • - ساخته شده از چوب
    • - made out of stone
    • - سنگی، از سنگ
    • - out of pity
    • - از روی مروت
    • - We were out of fuel.
    • - سوختمان تمام شده بود.
    • - out of money
    • - بی‌پول
    • - out of order
    • - بی‌نظم‌و‌ترتیب، به‌هم‌خورده، خراب
    • - They are out to hurt him any way they can.
    • - آن‌ها مصمم‌اند هرجوری که بتوانند به او آسیب برسانند.
    مشاهده نمونه‌جمله بیشتر
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد out

  1. adjective not possible; gone
    Synonyms: absent, antiquated, at an end, away, behind the times, cold, dated, dead, demode, doused, ended, exhausted, expired, extinguished, finished, impossible, not allowed, not on, old-fashioned, old-hat, outmoded, outside, passé, ruled out, unacceptable, unfashionable, used up
    Antonyms: here, in, possible
  2. adverb outside, outdoors
    Synonyms: out of doors, outward, without
    Antonyms: in, indoors, inside

Collocations

  • out of focus

    (تصویر تلویزیون و غیره) ناواضح، مبهم، ابر گرفته، (عدسی) نامیزان، ناکانونی

    (عدسی و غیره) تنظیم نشده، نامیزان

Idioms

  • on the outs (or at outs)

    (عامیانه) درحال دشمنی، (در) شکرآب، قهر، خشم

  • out and away

    بسیار زیاد، به‌طور بارز، آشکارا

  • out for

    در جست‌وجوی، در پی، مترصد، دنبال (چیزی)

  • out from under

    (عامیانه) فارغ از اشکال یا خطر، رها از گرفتاری

  • out of sight, out of mind

    از دل برود هر آنکه از دیده برفت

    از دل برود هر آنچه از دیده رود

  • out of the frying pan into the fire

    از چاله به چاه افتادن

  • out one's way

    (عامیانه) در همسایگی، در محله‌ی خود

  • out on one's feet

    1- (مثلاً مشت‌زن) گیج ولی هنوز برپا 2- کاملاً خسته، بی‌رمق

  • out to

    در پی، کوشا (برای چیزی)، مصمم

ارجاع به لغت out

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «out» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ تیر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/out

لغات نزدیک out

پیشنهاد بهبود معانی