امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Outskirt

ˈaʊtˌskɜrt ˈaʊtˌskɜːt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    outskirts

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun plural
دور از مرکز، حاشیه، مرز، حوالی، حومه، اطراف

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
- the outskirts of the city
- حومه‌ی شهر
- in the outskirts of consciousness
- در حوالی خودآگاهی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد outskirt

  1. noun The periphery of a city or town.
    Synonyms: fringe, Often used in plural: edge, environs, suburb, skirt

ارجاع به لغت outskirt

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «outskirt» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/outskirt

لغات نزدیک outskirt

پیشنهاد بهبود معانی