امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی
استفاده کن

    Overwork

    ˌoʊvərˈwɜːrk ˌoʊvərˈwɜːrk ˌəʊvəˈwɜːk ˌəʊvəˈwɜːk
    آخرین به‌روزرسانی:
    |

    • گذشته‌ی ساده:

      overworked

    • شکل سوم:

      overworked

    • سوم‌شخص مفرد:

      overworks

    • وجه وصفی حال:

      overworking

    معنی و نمونه‌جمله‌ها

    noun adverb
    کار زیاد دادن به، کار زیاد از گرده (کسی) کشیدن،خسته کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    هوش مصنوعی فست دیکشنری
    - to overwork a horse
    - از اسب زیادی کار کشیدن
    - to overwork an excuse
    - بهانه‌ای را مکرر به کار بردن
    - His talk overworked the students.
    - صحبت او دانش آموزان را تحریک کرد.
    - his illness was due to overwork
    - بیماری او به‌دلیل کار زیاد بود
    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد overwork

    1. noun The act of working too much or too long
      Synonyms: extra work, overtime, exploitation, overburdening, overloading, overworking, exhaustion, going too far, overdoing it
    2. verb To become exhausted
      Synonyms: overdo, exhaust, wear out
    3. verb Work excessively hard
      Synonyms: burden, exhaust, exploit, exploitation, labor, strain, tax, tire

    ارجاع به لغت overwork

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «overwork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/overwork

    لغات نزدیک overwork

    پیشنهاد بهبود معانی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    حاشاپذیر حرف ربط همپایه حرق حرکت کردن با زحمت حرکت کردن باخشونت حساب شدنی حشیشه البرق حفظ کردن از حرارت حق الامتیاز نفت حق به جانب کردن حقیرشماری حلقاویز کردن حلقه پیستون حمام کردن حمله متقابل حوزه فرعی حکم اتهام حکم تملک موقت حکم کردن از پیش حکمت ارسطو حیران کردن حیفا حیوان ابرش حیوانی کردن حلقه زینتی حس باصره حرکت کردن با تکان های تند و ناگهانی