امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Padded

ˈpædɪd ˈpædɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    pads
  • وجه وصفی حال:

    padding

معنی

adjective
پشتی‌دار، پر، باد‌کرده، درشکچه‌دار، انباشته، بادکرده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد padded

  1. adjective Softened by the addition of cushions or padding
    Synonyms:
    stuffed filled cushioned quilted cushiony
  1. verb Add details to
    Synonyms:
    inflated amplified enlarged walked dramatized wadded trudged stretched tramped stuffed embroidered plodded spread aggrandized overstated embellished overcharged muffled bolstered matted fudged fattened exaggerated expanded lengthened
    Antonyms:
    simplified
  1. verb Walk heavily and firmly, as when weary, or through mud
    Synonyms:
    stuffed tramped trudged plodded slogged

ارجاع به لغت padded

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «padded» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ بهمن ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/padded

لغات نزدیک padded

پیشنهاد بهبود معانی