امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pail

peɪl peɪl
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    pails

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
سطل، دلو

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- She filled the pail with water from the well.
- او سطل را از آب چاه پر کرد.
- The farmer poured feed into the wooden pail for the chickens.
- کشاورز در سطل چوبی برای جوجه‌ها خوراک ریخت.
- He used a metal pail to collect the apples.
- او برای جمع‌آوری سیب‌ها از سطلی فلزی استفاده کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pail

  1. noun a container, usually with a curved handle attached to opposite sides of the top edge; a bucket
    Synonyms: bucket, container, receptacle, pot, can, pailful, piggin, jug, vessel

ارجاع به لغت pail

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pail» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pail

لغات نزدیک pail

پیشنهاد بهبود معانی