امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pained

peɪnd peɪnd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    pains
  • وجه وصفی حال:

    paining

معنی‌ها و نمونه‌جمله

adjective
رنجور، آزرده، (احساسات) جریحه‌دار

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
adjective
حاکی از درد، دردمند
- a pained look
- نگاه دردآمیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pained

  1. adjective Hurt or upset
    Synonyms: upset, worried, offended, distressed
  2. verb Cause emotional anguish or make miserable
    Synonyms: troubled, hurt, ailed, twinged, grieved, anguished, distressed, ached
  3. verb Bother, trouble
    Synonyms: wounded, hurt, grieved, upset, twinged, troubled, tortured, injured, distressed, tormented, strained, stung, racked, harmed, griped, aggrieved, disquieted, discomforted, cramped, bothered, annoyed, anguished, afflicted, ached
    Antonyms: pleased, assisted, aided, assuaged, helped, joyed, cheered, pleasured, solaced, eased, comforted

لغات هم‌خانواده pained

ارجاع به لغت pained

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pained» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pained

لغات نزدیک pained

پیشنهاد بهبود معانی