امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Palliate

ˈpælieɪt ˈpælieɪt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    palliated
  • شکل سوم:

    palliated
  • سوم‌شخص مفرد:

    palliates
  • وجه وصفی حال:

    palliating

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
تسکین دادن، موقتاً آرام کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- The hot bath palliated my muscle.
- حمام گرم درد عضلات مرا تسکین داد.
- The mother used to palliate her daughter's faults.
- مادر عیوب دخترش را کوچک جلوه می‌داد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد palliate

  1. verb gloss over; cover up
    Synonyms: abate, allay, alleviate, apologize for, assuage, camouflage, cloak, conceal, condone, cover, diminish, disguise, dissemble, ease, exculpate, excuse, extenuate, gloze, hide, hush up, justify, lessen, lighten, make light of, mask, minimize, mitigate, moderate, mollify, prettify, put on a Band-Aid, qualify, quick fix, relieve, screen, soften, soothe, sugarcoat, temper, varnish, veil, veneer, vindicate, white, whiten, whitewash
    Antonyms: accuse, blame, condemn

ارجاع به لغت palliate

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palliate» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/palliate

لغات نزدیک palliate

پیشنهاد بهبود معانی