امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Palpitation

ˌpælpəˈteɪʃn̩ ˌpælpɪˈteɪʃn̩
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
پزشکی تپش (قلب)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
- He experienced a palpitation during his run.
- هنگام دویدن دچار تپش قلب شد.
- The doctor explained that the palpitation she was feeling was a normal response to anxiety.
- دکتر توضیح داد تپش قلبی که او احساس می‌کند، واکنشی طبیعی به اضطراب است.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد palpitation

  1. noun A periodic contraction or sound of something coursing
    Synonyms: beat, pulsation, pulse, throb
  2. noun A shaky motion
    Synonyms: throbbing, tremble, shakiness, shaking, pulsation, trembling, quiver, quivering, vibration

ارجاع به لغت palpitation

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «palpitation» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/palpitation

لغات نزدیک palpitation

پیشنهاد بهبود معانی