امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Parch

pɑːrtʃ pɑːtʃ
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    parched
  • شکل سوم:

    parched
  • سوم‌شخص مفرد:

    parches
  • وجه وصفی حال:

    parching

معنی و نمونه‌جمله‌ها

verb - transitive
برشته کردن، بریان کردن، نیم‌سوز کردن، خشک شدن (با حرارت)، تفتیدن، آفتاب‌سوخته کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- She parched the almonds and put them in a plate.
- بادام‌ها را بو داد و در بشقاب قرار داد.
- It hasn't rained for a long time and the fields are parched.
- مدتهاست باران نیامده و دشتها خشک خشک هستند.
- Give me some cold water; I'm parched.
- قدری آب سرد بده که خیلی تشنه‌ام.
- the parched ones of Karballa
- تشنه لبان کربلا
- The desert sun had parched and browned his skin.
- آفتاب صحرا پوست او را خشک و پژمرده و قهوه‌ای کرده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parch

  1. verb dry, burn
    Synonyms: blister, brown, dehydrate, desiccate, dry up, evaporate, exsiccate, make thirsty, scorch, sear, shrivel, stale, wither
    Antonyms: dampen, moisten, wet

ارجاع به لغت parch

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parch» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parch

لغات نزدیک parch

پیشنهاد بهبود معانی