امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Parlay

ˈpɑːrleɪ ˈpɑːli ˈpɑːli
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun
(قمار) مبلغ اصلی به‌علاوه‌ی مبالغ برده را یکجا شرط‌بندی کردن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
noun
شرط بندی یکجا، رست زدن
noun
(از استعداد یا هرچیز موجود) حداکثر استفاده را کردن، با مهارت به کار بردن
- She parlayed her sweet voice into fame.
- او برای رسیدن به شهرت از صدای شیرین خود بیشترین استفاده را کرد.
- He parlayed a few old airplanes into a major airline.
- از چند فروند هواپیمای قراضه یک شرکت هواپیمایی عمده به وجود آورد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parlay

  1. verb bet; maneuver
    Synonyms: engineer, gamble, jockey, lay down, manage, move, plan, play, risk, speculate, venture, wager

ارجاع به لغت parlay

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parlay» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parlay

لغات نزدیک parlay

پیشنهاد بهبود معانی