امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Parted

ˈpɑːrtəd ˈpɑːtɪd
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    parts
  • وجه وصفی حال:

    parting

معنی‌ها

adjective
جدا (شده)، مجزا (شده)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
adjective
(قدیمی) مرده
adjective
(گیاه‌شناسی - برگ) دو بخشی، شکافدار
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد parted

  1. verb Discontinue an association or relation; go different ways
    Synonyms: separated, split, broken
    Antonyms: joined, connected
  2. verb Leave
    Synonyms: separated, started, withdrawn, segmented, partitioned, divided, dissevered, sectioned, departed
    Antonyms: met, come, arrived
  3. verb Come apart
    Synonyms: separated, divided, detached, severed, disunited, sliced, sided, shared, split, segmented, sectioned, rationed, portioned, divorced, intervened, fragmented, distributed, broken, dissociated, dissevered, disconnected, detailed, disjointed, cut, chipped, disjoined, bitted, apportioned, allotted
  4. verb To break up the relationship or association of:
    Synonyms: separated
  5. adjective
    Synonyms: sundered

ارجاع به لغت parted

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «parted» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/parted

لغات نزدیک parted

پیشنهاد بهبود معانی