امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Partiality

ˌpɑːrʃiˈælət̬i ˌpɑːʃiˈæləti
آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun
طرفداری، جانبداری، تعصب، غرض

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
- It is difficult for me to judge my daughter's painting without partiality.
- داوری بی‌طرفانه‌ی نقاشی دخترم برای من دشوار است.
- His partiality to the members of his own party was obvious.
- جانب‌داری او از اعضای حزب خودش آشکار بود.
- her partiality for Persian music
- علاقه‌ی او نسبت به موسیقی ایرانی
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد partiality

  1. noun favoritism, fondness
    Synonyms: affinity, bias, cup of tea, dish, druthers, flash, inclination, inclining, leaning, liking, love, partisanship, penchant, predilection, predisposition, preference, prejudice, proclivity, propensity, taste, tendency, thing, type, weakness
    Antonyms: disinterest, fairness, impartiality, justice

ارجاع به لغت partiality

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «partiality» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/partiality

لغات نزدیک partiality

پیشنهاد بهبود معانی