امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Partisan

ˈpɑːrtəzn / / -sn ˌpɑːtɪˈzæn
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    partisans

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective
( partizan ) شمشیر پهن و دسته‌بلند، طرفدار، حامی، پیرو متعصب، پارتیزان

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a partisan of the present regime
- هوادار دو آتشه‌ی رژیم کنونی
- The partisans were under Tito's command.
- چریک‌ها تحت فرمانده‌ی تیتو بودند.
- partisan politics
- سیاست بازی همراه با هواداری تعصب آمیز
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد partisan

  1. adjective interested, factional
    Synonyms: accessory, adhering, biased, bigoted, blind, cliquish, colored, conspiratorial, denominational, devoted, diehard, exclusive, fanatic, jaundiced, one-sided, overzealous, partial, prejudiced, prepossessed, sectarian, sympathetic, tendentious, unjust, unreasoning, warped, zealous
    Antonyms: disinterested
  2. noun person devoted to another or cause
    Synonyms: accessory, adherent, backer, champion, cohort, defender, devotee, disciple, follower, satellite, stalwart, supporter, sycophant, sympathizer, upholder, votary, zealot

ارجاع به لغت partisan

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «partisan» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/partisan

لغات نزدیک partisan

پیشنهاد بهبود معانی