امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Payload

ˈpeɪloʊd ˈpeɪləʊd
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها

noun
بار یا محموله‌ی سودآور

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری
noun
(هواپیما و فضاناو و غیره) بار، ظرفیت باربری (برای مثال تعداد مسافران و باروبنه‌ی آنها در مقابل سوخت و سایر چیزهایی که به مصرف خود هواپیما می‌رسد)
noun
(موشک) قدرت انفجاری کلاهک
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد payload

  1. noun Goods carried by a large vehicle
    Synonyms: cargo, warhead, load, charge, lading, freight, haul, loading, weight, shipment, consignment

ارجاع به لغت payload

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «payload» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۳ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/payload

لغات نزدیک payload

پیشنهاد بهبود معانی