امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Pepper

ˈpepər ˈpepə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    peppers

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable A2
فلفل، فلفل کوبیده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- a salt shaker and a pepper shaker
- فلفلدان و نمکدان
verb - transitive
فلفل زدن
- to pepper the soup
- به سوپ فلفل زدن
verb - transitive
ریختن، پاشیدن، انداختن
- The wind peppered cold sleet into our faces.
- باد برف و باران به صورتمان می‌پاشید.
- The rain came peppering down on us.
- باران بر سرمان ریخت.
- The roof was peppered with hailstones.
- دانه‌های تگرگ بر بام فرود می‌آمد.
- He peppered his opponent with short lefts.
- او ضربه‌های کوتاه دست چپ خود را بر حریف خود فرود آورد.
- Reporters peppered him with questions.
- خبرنگاران او را سؤال‌پیچ کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد pepper

  1. verb To mark with many small spots
    Synonyms: bespeckle, besprinkle, dapple, dot, fleck, freckle, mottle, speck, speckle, sprinkle, stipple
  2. noun A pungent condiment obtained from the small, dried fruits of an Indian vine (Piper nigrum) of the pepper family
    Synonyms: capsicum, condiment, peppercorn, exercise, fruit, hot, plant, spice, capsicum pepper plant
  3. verb To direct a barrage at
    Synonyms: barrage, bombard, cannonade, pelt, fusillade, shower
  4. noun Climber having dark red berries (peppercorns) when fully ripe; southern India and Sri Lanka; naturalized in northern Burma and Assam
    Synonyms: common pepper, black-pepper, white-pepper, Madagascar pepper, Piper nigrum
  5. verb To strike with small missiles or gunfire.
    Synonyms: barrage

ارجاع به لغت pepper

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «pepper» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/pepper

لغات نزدیک pepper

پیشنهاد بهبود معانی